کد مطلب:12380 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:217

پیامبر، خود را محاکمه می کند و قضاوت و داوری را به انصار واگذارمی نماید
مردم مكه روز بعد از فتح را آغاز كردند، شایعه ای از خانه های انصار خارج شد كه از اضطراب و نگرانی آنان حكایت می كرد. نگرانی از اینكه مصطفی در مكه باقی می ماند؛ با توجه به آنكه دیدند حضرت در بخشش به مكیان و جلب محبت و دلگرمی آنان چگونه سخاوت و كرم نشان داد، در حالی كه آنان تازه به اسلام وارد شده بودند.

انصار گفتند: «براستی كه رسول خدا (ص) جانب قوم و خویشان خود را خوب نگهداشته است و خوب به آنان می رسد».

این جمله به گوش پیامبر رسید. «سعد بن عبادة» آن را به پیامبر نقل كرد در حالی كه از اضطراب و محدودیتی كه انصار احساس می نمودند نزد پیامبر شكایت می كرد. پیامبر از او پرسید: ای سعد نظر تو و موقف تو در این موضوع چگونه است، سعد، نماینده انصار پاسخ داد: ای رسول خدا، من تنها از جمله خویشان و قوم خود می باشم.

پیامبر نسبت به سعد كه از اصحاب بود سختگیری نكرد، بلكه از او خواست كه قوم خود را كه از انصار بودند برای پیامبر جمع كند. انصار گرد آمدند، و مصطفی (ص) بجانب آنان آمد و پس از حمد و ثنای خدای تعالی چنین فرمود: ای گروه انصار این حرف و شایعه چه بوده كه از جانب شما به من رسیده است؟ و آن دریافت و برداشت شما چه بوده كه نسبت به من در ذهن خودتان تصور كرده اید؟ آیا من با شوق و علاقه



[ صفحه 273]



تمام به جانب شما و به شهر شما نیامدم در حالی كه گمراه بودید، و خداوند شما را به دین حق هدایت نمود، و ثروتمند و بی نیاز كرد؟ و آیا شما دشمنان یكدیگر نبودید كه خدا در میان دلهای شما دوستی و محبت ایجاد نمود؟»انصار در جواب پیامبر گفتند: آری، راست گفتی. خدا و رسولش نیكوكارتر و بخشنده تر از آن است كه ما فكر می كنیم. پیامبر از آنان پرسید: «ای گروه انصار، آیا اگر مطلبی را پیشنهاد كنم از من می پذیرید؟» انصار سؤال كردند: پیشنهاد شما چیست كه از شما بپذیریم ای رسول خدا؟ بخشش و فضل تنها از آن خدا و رسول اوست.

پیامبر فرموده: «آگاه باشید، به خدا سوگند، اگر بخواهید به من اعتراض كنید می توانید و حق دارید كه اعتراض كنید، و راست هم گفته اید، و گفتار شما را هم همگان تصدیق خواهند كرد. می توانید علیه من این مطالب را بگویید كه: ای محمد تو بودی كه به شهر ما آمدی و در اوضاع و احوالی كه همه تو را تكذیب می كردند ما تو را و پیامبری تو را تصدیق نمودیم. در آن حال كه تو بی یار و یاور بودی ما تو را یاری كردیم. تو از وطن و خانه و خانمان خود رانده و دور شدی، ما تو را جا و خانه و مسكن دادیم. تو در فقر و تنگدستی زندگی می كردی، ما از خودگذشتگی نشان دادیم وآسایش تو را برخود ترجیح دادیم.

ای گروه انصار، آیا در دل خود راجع به یك متاع كم ارزش دنیا كه من برای جلب محبت گروهی به آنان داده ام تا به اسلام درآیند چگونه تصور كرده اید؟ آیا من اسلام شما و محبتها و یاریهای شمار را رها كرده و فراموش نموده ام و دیگران را بر شما ترجیح داده ام؟ ای گروه انصار، آیا به این تقسیم راضی نیستید كه: آن مردم و آن گوسفندان و شتران در یك طرف قرار گیرند، و من در طرف شما قرار گیرم. آن متاعهای بی ارزش دنیا متعلق به آن مردم باشد و رسول خدا از آن شما و در میان شما و یار و دوست شما باشد؟ قسم به آن خدایی كه جان محمد در دست قدرت اوست اگر هجرت من بسوی شهر شما نبود باز من فردی از انصار می شدم. اگر آن مردم بصورت گروه و ملتی درآیند و به راه افتند، و شما انصار هم به صورت گروه و ملت دیگری درآیید و به راه افتید من به گروه شما انصار می پیوندم! ای خدای مهربان انصار و تمام فرزندان انصار را مورد لطف و مرحمت خودت قرار ده».



[ صفحه 274]



پیامبر این جمله ها را فرمود، و این دعا را هم به انصار نمود. انصار از شنیدن این جلمه های پیامبرشان های های گریستند. اشكها از چهره ها سرازیر شد. و همه فریاد برآوردند كه: ما از اینكه رسول خدا سهم و نصیبمان باشد راضی و خشنودیم.

اما اهل مكه، آنان هم گریستند. زیرا اطلاع یافته بودند كه پیامبر بزودی به مدینه، شهر هجرت مراجعت خواهد كرد؛ شهری كه آن را منزل و مأوای خویش اختیار نموده است.